هراس از پیری در خانمها!
پنجشنبه 18 مرداد 1403
اریکسون، روانشناس مشهور، معتقد است زمانی که یک فرد به هفتاد سالگی میرسد و زندگی گذشتۀ خود را مرور میکند و متوجّه میشود که درست زندگی کرده، سنّ پیری نه تنها برای او هراسی ایجاد نمیکند، بلکه او در این سن احساس رسیدن به عروج هم میکند. در واقع از این نظریۀ اریکسون میتوان به این نتیجه دست یافت آنان که در جوانیشان برای تحقّق زندگی سالم و درست تلاش کردهاند، کمتر دچار بحران یأس و ناامیدی در دوران سالمندی خواهند شد؛ در مقابل اگر افراد در سالهای پیش از سالمندی احساس ناتوانی داشته باشند، به جای رسیدن به مرحلۀ عروج به رکودی آزاردهنده همراه با افسردگی دست پیدا خواهند کرد.
واقعیت این است كه همۀ ما در گذر زمان پیر میشویم. با افزایش سن، استخوانبندیها شكل عوض میكنند؛ چین و چروك صورت راز پشت پرده را بازگو میكند و حافظه همهجا همراهی نمیكند. این در حالی است كه روزانه انبوهی از اطّلاعات پراكنده دربارۀ چگونگی زیربنای ساخت اندامهای كودكان و نوجوانان میشنویم؛ توصیههای مربوط به تغذیه و تأثیر انكارناپذیر ورزش در تضمین زندگی طولانی و جلوگیری از بیماریها به گوش همه میرسد. توجّه به خود و مقابله با آسیبهای جسمی از دغدغههای روزمرّۀ همۀ ما شده است؛ امّا با وجود همۀ این تلاشها هنوز با رؤیای شخصی و ترسیمشده در ذهنها بسیار فاصله داریم و همچنان باید از خودمان بپرسیم که از چه چیز كهولت سن و سالخوردگی وحشت داریم؟
بیشتر تحقیقاتی كه در این زمینه انجام شدهاند، به جوابهای مشابهی دست پیدا كردهاند. اگر منصفانه قضاوت كنیم، باید بگوییم با افزایش سن ترسهای مداومی گریبانگیرمان میشود. احساس فرسایش، احساس گناه یا نوعی سرزنش مانند «ایكاش به گونهای دیگر زندگی كرده بودم»، فكر مرگ، از دستدادن موقعیتها و جایگاهها، عدم توانایی در رقابت با جوانترها و ترس از تنهایی و به انزوا كشیدهشدن، همۀ ما را به اندیشیدن وامیدارد و گاه به چالشی روزمرّه بدل میشود. در مقابله با چنین تنگنایی هم كمابیش به افسردگی، بیخوابیهای مزمن و در نهایت از دستدادن شور و شوقمان برای زندگی كشیده میشویم كه بیتردید نتایج حاصل از آن احساس بیارزشی و مشكلات ارتباطی و در نتیجه تنهایی است.
در این میان، زنان موقعیت ویژهای دارند. واقعیت این است كه در نیم قرن اخیر تغییرات زیادی در شیوۀ زندگی زنان دیده میشود. حضور آنان در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی و برعهدهگرفتن موقعیتهای شغلی بسیار پُررنگ شده است. آنان در خانه و بیرون از خانه عقبماندگیهای تاریخیشان را نشانه گرفتهاند و برای جبران آنها سخت میكوشند. هرچند این تلاشها هم قابل فهم و هم ستایشبرانگیزند، حقیقت تلخی نیز پابهپای این تحوّل و بهصورتی نامحسوس و زیركانه به دنیای بسیاری از زنان رخنه كرده است. مفهوم سلامت و كارآیی رو به كاهش گذاشته و به جای آن ترسهایی كه به بخشی از آنها اشاره شد، گریبان زنان را گرفته است.
از طرفی زنان با مخفی نگهداشتن سنّ خود نشان میدهند که بیش از مردان از پیری میهراسند. اگر زنان هم میپذیرفتند که واژۀ «پیرزن» مانند واژۀ «پیرمرد» بار تحقیرآمیزی ندارد و نشانۀ تجربه است، شاید راحتتر با این واژه کنار میآمدند. متأسّفانه واژۀ پیرزن در فرهنگ ما بار مثبتی ندارد و همین سبب شده که بسیاری از زنان ما از پیرشدن بترسند. تبعیض جنسیتی در ارتباط با واژههای پیرزن و پیرمرد هم خود را نشان میدهد. بهطوری که گفتن واژۀ پیرمرد به اندازۀ واژۀ پیرزن بار معنایی منفی ندارد و حاکی از ضعف نیست. سیستمهای آموزشی نقش پُررنگی در نشاندادن جایگاه واقعی زنان در جامعه و تغییر نگرش افراد نسبت به کلیشههای جنسیتی دارند که متأسّفانه این نقش را بهدرستی ایفا نکردهاند. هر زن اگر به این موضوع بیندیشد که تمامی شعرهای عاشقانۀ جهان به نام او سروده شده، به ارزش و جایگاه خود پی خواهد برد و به این نتیجه میرسد که او ذاتاً موجود ارزشمندی است و در هر سنّی زیباییهای خاصّ خود را دارد.
از طرف دیگر تحقیقات انجامشده نشان میدهد که مردان حتّی تا دوران پیری حداقل این احساس را درون خود دارند که چندان از جذّابیتهای جنسی و جسمانیشان کاسته نشده، امّا در مورد زنان این موضوع چندان صدق نمیکند. زنان از پیری و از واژۀ پیرزن میترسند؛ زیرا این واژه تداعیگر این است که آنان دیگر جذّابیت جنسی و جسمانی چندانی برای مردان ندارند و این نگاه برخاسته از نگرش ابزاریای است که به زن میشود. تا سالها قبل هنوز تصوّر بر این بود که زنان زمانی که یائسه میشوند، دیگر توانمندی جنسی ندارند، امّا تحقیقات اخیر نشان میدهد که این باور غلط است و واژۀ یائسه -که برگرفته از زن مأیوس به دلیل قطعشدن عادت ماهانۀ اوست- واژۀ غلطی است که با واقعیت وجودی زن همخوانی ندارد.
اگر بر این واژهها اصلاحاتی صورت پذیرد و به لحاظ شناختی، آگاهیرسانیهای لازم در این زمینه به زنان و مردان داده شود، طبیعتاً تا این اندازه ترس از پیری به سراغ بانوان نخواهد آمد و آنان به این نتیجه میرسند که در هر سنّی جذّابیتهای جنسی، جسمی و روانی خاصّ خود را دارند و لزومی به این همه مبارزه با پیری از طریق کرمها و جرّاحیهای مختلف نیست. یک زن در سنّ پیری میتواند طوری زندگی کند که تبلوری از زیباییهای درونی برای اطرافیان خود باشد.
البته دنیای بیرون - دنیای پُرجاذبۀ مد، زیبایی اندام، جوانی بیپایان، تسلیمناپذیری در قبال افزایش سن و عدم باور گذشت زمان- نیز بیكار ننشسته و هر روز راهها و ابزارهای تازهای برای مقابله با پیری پیشنهاد كرده و میكند، امّا مسائل واقعی همچنان در جای خود باقی مانده تا جایی كه تعریف سازمان بهداشت جهانی هم از بهداشت روانی (توانایی كامل برای ایفای نقشهای جسمی و روانی) كمرنگ شده است. باید اشاره كرد كه بهداشت روانی افراد از عوامل متعدّدی تأثیر میپذیرد؛ به این معنا كه افراد از شرایط و آموزههای محیطیشان اطّلاعات گوناگونی دریافت میكنند كه در شكلدادن به تعادل و آرامش روحی آنان نقش فعّالی بازی میكند. حال، هر قدر این شرایط بیانكنندۀ ناكامیها و استرسهای كوچك و بزرگ در مقابل درخواستهای بیرونی باشد، تعادل روحی و روانی فرد دستخوش نابسامانی میشود.
وقتی از زنان دربارۀ علّت ترسهایشان از پیری و سالخوردگی سؤال میشود، عموماً به موقعیت «زنبودن» خود اشاره میكنند كه به دنبال آن مسائلی چون مجرّد ماندن، ازدواجنكردن، طلاقگرفتن، بیوهشدن و تبعات آنها اهمّیت پیدا میكند. بسیاری دیگر نیز به كاهش حمایتهای اجتماعی و خانوادگی اثرگذار در زندگیشان اشاره دارند. عدّهای هم از این میترسند كه مبادا نتوانند در سالهای سالخوردگی زندگی موفّقی را ادامه دهند.
ترس از تخریب و اضمحلال تدریجی بدن، احتمال ابتلا به بیماریهای لاعلاج و عدم توانایی مقاومت در برابر آنها، ترس از مرگ در تنهایی، وحشت از تنهایی و بیپناهی در دوران پیری، ناتوانی در برابر شیوههای فزایندۀ زندگی مدرن، ابتلا به بیماریهایی مانند آلزایمر و دشواری ادامۀ زندگی و بسیاری از دغدغههای كوچك و بزرگ دیگر سالخوردگی را برای افراد تبدیل به كابوسی شبانهروزی میكند. چنین افرادی -که در تقابل دائمی با این ترسها هستند- هرچه بیشتر از پا میافتند و شرایط روحی و روانی سختتری را برای خود موجب میشوند، تا جایی كه افسردگی حاصل از ترس افزایش سن یكی از انواع كاملاً شناختهشده در انواع متعدّد افسردگیهاست.
حال باید بپرسیم که آیا راهی وجود دارد تا حدودی به تسكین كمك كند؟
اول، اگر خود را باور داشته باشیم، میتوانیم با شجاعت بیشتری واقعیت افزایش سن را بپذیریم و لازم است تا آنجا كه در توان داریم، شرایط چنین پذیرشی را مهیّا كنیم. مغز انسان از دو نیمكره تشكیل شده كه هر كدام از آنها به امور و مسئولیتهایی میپردازد. ما میتوانیم بیاموزیم كه چگونه بهطور مرتّب و مداوم از تواناییهای مغزی خودمان استفاده كنیم و باور كنیم كه مغز ما میتواند وفادارانه و تا سالهای پایانی زندگی هدایت ما را برعهده گیرد و برای مسائلمان راهحل جستوجو كند. آمادگی برای یادگیری مداوم محرّكی بسیار جدّی برای افزایش فعّالیتهای ذهنی ما محسوب میشود. متأسّفانه بسیاری میپندارند كه افزایش سن، قدرت یادگیری آنان را كاهش میدهد. البته این موضوع میتواند خلاف واقع نباشد، امّا مقابله با آن برعهدۀ ماست. توجّه به تجربههای اندوختهشدۀ بشری، راهحلیابیهای موفّق، توجّه به نحوۀ اندیشیدن و قضاوت شرایط ذهنی میتواند ما را فعّال نگه دارد.
دوم، هیچكس نیست كه نخواهد سالم و بانشاط و شاداب دیده شود، امّا چنین چیزی بهراحتی هم به دست نمیآید. خوب است بیاموزیم در كنار انتظارات اجتماعی خود -كه منجر به سلامت و نشاط ما میشود- در خلوت خودمان نیز بیكار نمانیم و تا آنجا كه به ما مربوط میشود، با انگیزههای انرژیدهنده و نیروبخش شرایط را بهگونهای فراهم كنیم تا بتوانیم با ترسهای درونیمان مقابله كنیم. تجربه نشان داده كه در گذر عمر چیزی به اندازۀ فعّالیتها و تلاشهای خود ما نمیتواند بهداشت روحی و روانی ما را تضمین كند.
سوم، بالا بردن مهارتهای فردی و ایجاد ارتباطات، برخورداری از حسّ مثبت از آشناییهای جدید و كنجكاویهای فردی همه و همه كمك میكنند كه ترس از تنها ماندن و تنها شدن را در خود كاهش دهیم. مهارتها و آموختههایمان باور ما از خودمان را افزایش میدهد و اعتماد به نفس عمیقتری برایمان فراهم میكند. مهمتر از همه این واقعیت را حس كنیم كه با سالخوردگی نمیتوان جنگید، امّا میتوان آن را به عنوان حقیقتی در زندگی انسانی پذیرفت و در خود درونی كرد.
چهارم، اگر بیاموزیم كه كنترل مناسب و موجّهی بر احساسات تأثّربرانگیز خود داشته باشیم، شرایط زندگی را آسانتر كردهایم. البته این كنترل به معنای سركوب یا نادیدهگرفتن احساسات نیست، بلكه تسلیمنشدن در برابر امواج احساساتی است كه میتوانند ما را بهراحتی تا وادی ترس و وحشت هدایت كنند.
پنجم، تسلّط و آگاهییافتن به نحوۀ ایجاد استرسهای روزمرّه، آن روی سكّۀ آرامش درونی است. نگرانیهایی كه از كنترل خارج میشوند، گاه بیپایه و اساساند، امّا ممكن است چنان آسیبی را به دنبال داشته باشند كه جبران آنها ساده نباشد. استرس ناشی از افزایش سن قابل كنترل و هدایت است. ما قادر نیستیم با واقعیت حیات بجنگیم، چراکه در این صورت بیگمان روزهای زندگیمان را به حراج گذاشتهایم، امّا میتوانیم عاقلانه به پیر شدن فكر كنیم و تا آنجا كه از دستمان برمیآید، شرایط آن را آسانتر كنیم. حال با ماست كه میخواهیم با روزهای عمر خود چه كنیم.