چالشهای زندگی در دورۀ سالمندی
یکشنبه 18 شهریور 1403
امروزه یکی از مشکلات کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه، افزایش جمعیت سالمندان است. افزایش طول عمر در جوامع مختلف هم میتواند نوعی موفّقیت و دستاورد مهمّ اجتماعی باشد و هم به منزلۀ چالشی فرا روی این جوامع محسوب شود. پایین بودن میزان باروری و در عین حال افزایش امید به زندگی منجر به پیر شدن نسبی جوامع در سراسر دنیا شده است که البته افزایش امید به زندگی نوعی موفّقیت به شمار میآید. سازمان جهانی بهداشت پیشبینی کرده است که جمعیت سالمندان جهان در سال 2050 به حدود سه برابر جمعیت فعلی یعنی تقریباً به دو میلیارد نفر خواهد رسید. البته این افزایش در سالمندان بالای هشتاد سال پنج برابر، بالای نود سال هشت برابر و بالای صد سال هجده برابر خواهد شد. در ایران نیز بر اساس سرشماری سال 1390 حدود شش میلیون نفر یعنی تقریباً هشت درصد جمعیت را سالمندان تشکیل میدهند که بر اساس مرکز اطّلاعات سازمان ملل متّحد در سال 2050 به رقم بالای 26 میلیون نفر یعنی تقریباً به 26 درصد از جمعیت کلّ ایران خواهد رسید.
در بسیاری از کشورها سالمندی معمولاً بر اساس سنّ تقویمی تعریف میشود. سالمند کسی است که 65 سال یا بیشتر سن دارد، امّا در نظر گرفتن سنّ تقویمی برای سالمندی گاه مشکلساز میشود. بنابراین برای اینکه بدانیم فردی سالمند است یا خیر، در نظر گرفتن ویژگیهای زیستشناختی، روانشناختی، اجتماعی و عملکردهای او مهمتر از سنّ اوست. بدین ترتیب سالمندی عبارت است از تغییرات تدریجی ساختمان ارگانیسم که از بیماریهای قابل پیشگیری یا حوادث واضح دیگر ناشی نشده باشد. در این تعریف به دو ویژگی اصلی سالمندی یعنی برگشتناپذیری و عمومیت اشاره شده است. تعریف مشابه دیگری سالمندی را تحلیل رفتن نیروهای جسمی و روانی میداند. البته سرعت این تحلیل یا نقصان فعّالیتها در عضلات و اندام مختلف، متفاوت است. چنانچه ضعف دستگاههای حسّی مثل بینایی و شنوایی زندگی عادّی سالمندان را مختل میکند، یا ضعف دستگاه عضلانی باعث کندی حرکات و اختلال در راه رفتن و نشستن میشود.
اریک اریکسون از روانشناسانی است که سالمندی را به عنوان آخرین مرحلۀ زندگی - از شصتسالگی به بعد- تعریف کرده و با ویژگی تمامیت یا کمال در برابر نومیدی مشخّص کرده است. در این مرحله فرد گذشتۀ خود مانند شغل، ازدواج، پیشرفتها و ارتباطات اجتماعی را جمعبندی میکند و تمامیت یعنی احساس رضایتی که از زندگی پربار گذشتۀ خود دارد؛ امّا نومیدی یعنی فرد احساس کند که زندگی پوچ و بیمعنی بوده است. سالهای آخر عمر برای کسانی که احساس تمامیت میکنند و زندگی پرثمری را پشت سر گذاشتهاند، سالهای آرامش و بهرهگیری از زحمتها و تلاشهایی است که در راه شکوفایی زندگی دیگران و خود صرف کردهاند. سالمند موفّق از بازنگری به زندگی گذشتۀ خود احساس شادمانی میکند و از مرگ نمیترسد.
بحران سالمندی در فردی پدید میآید که زندگی گذشتۀ خود را پر از وقایع ناراحتکننده و هدفهای دستنیافتنی میبیند و اکنون در غروب زندگی احساس میکند که دیگر نمیتواند به اهداف دلخواه خود برسد. عدم احساس تمامیت و کمال سبب میشود که سالمند از مرگ بترسد، احساس شکستی جبرانناپذیر کند، نسبت به زندگی بهتر گذشته حسرت بخورد و از اینکه چرا نمیتوان دوباره زندگی را از سر گرفت، ناامید شود. این پیامدها در صورت شدید بودن مشکلات زندگی، ترس از رانده شدن اطرافیان یا سپرده شدن به مراکز سالمندان بسیار دیده میشود.
استرسهای مختلفی در زندگی سالمندان وجود دارد. سنّ سالمندی معمولاً زمان فقدانهاست: از دست دادن سلامتی، از دست دادن درآمد و از دست دادن دوستان در اثر مرگ آنان. سالمند ناگزیر است که با فقدانهای متعدّد (مرگ همسر، همسالان و همکاران)، تغییر وضع شغلی و افت تواناییهای جسمی مدارا کند. سالمندان امروزی بیش از نسل قبلی با چالشهای حاصل از افزایش اوقات فراغت -که نتیجۀ افزایش امید به زندگی است- مواجه میشوند. همچنین ساعات کار کردن کاهش مییابد، امّا به جای آن ساعات مشخّصی به اوقات فراغت اختصاص نمییابد.
یکی از معمولترین چالشهای روانشناختی در سالمندی، کاهش حمایت اجتماعی است که علّت آن مرگ دوستان و عزیزان و کاهش تماس روزمرّه با همسایگان و محیط کار است. تنها زندگی کردن استرس عمدهای است که دست کم ده درصد سالمندان را تحت تأثیر قرار میدهد. سالمندانی که تنها زندگی میکنند، اغلب بخش زیادی از وقت خود را به فکر کردن دربارۀ فرزندان دور از خود، یا با حسرت خوردن برای همسر مرحوم خود میگذرانند.
لوپاتا پدیدۀ تنهایی را -که به همراه بیوه شدن پدیدار میشود- مورد بررسی قرار داده است. او معتقد است که تنهایی سه بُعد دارد: گذشته، حال و آینده. نخستین بُعد عبارت است از زیستن در گذشته که انسان در آن زمان حال را نسبت به گذشتۀ نامساعد ارزشیابی میکند؛ او این گونه تنهایی را حسرت گذشته توصیف میکند. دومین بُعد وضعیت حال حاضر فرد است که عبارت است از خلأ، نقص و منزوی بودن. سومین بُعد بیم و هراس از افزایش تنهایی در آینده یا به عبارتی اضطراب تنهایی است. این دادهها نشان میدهند که برقراری ارتباطهای اجتماعی روش مناسبی برای غلبه بر احساس تنهایی سالمندان است.
در سنّ سالمندی، رشد و تکامل واقعی و خردمندی اصیل پدید میآید؛ این خردمندی را کسانی دارند که به کمال یا تمامیت رسیدهاند. تفکّر سالمندان اغلب به سوی روند تکاملی و فیلسوفانه پیش میرود که ناشی از تجربهاندوزی و پختگی یا به اصطلاح گرم و سرد روزگار را چشیدن است.
میزان ابتلا به افسردگی در دورههای مختلف سالمندی متفاوت است. افراد بالای 65 سال در مقایسه با گروههای سنّی جوانتر افسردگی کمتری دارند، امّا میزان افسردگی در افراد بالاتر از هشتاد سال ناگهان افزایش مییابد. با این حال افسردگی رایجترین اختلال روانی در سالمندان است. بیشتر سالمندان بستری در مراکز روانپزشکی و توانبخشی مبتلا به افسردگی تشخیص داده میشوند. میزان افسردگی اواخر عمر در زنان بیشتر از مردان گزارش شده است. خطر ابتلا به افسردگی در سالمندان با میزان بیماری و ناتوانی جسمی آنان مرتبط است. این ناتوانی سبب محدودیتهایی در زمینۀ توانایی فرد در مراقبت از خود، تعامل با دیگران و بهطور کلّی لذّت بردن از زندگی میشود. در حوزۀ اجتماعی مراقبت از همسری که به بیماری مزمن دچار است، یکی از علل اصلی افسردگی در سالمندان است.
خودکشی در سالمندان ازجمله موضوعات مرتبط با افسردگی اواخر عمر است. تقریباً در تمام کشورهایی که اطّلاعات مربوط به میزان خودکشی موجود است، خودکشی موفّق در سالمندان بالاتر از همه است؛ در حالی که اقدام به خودکشی در آنان نسبت به گروههای پایینتر، کمتر است. این موضوع به نگرش سالمندان نسبت به آینده و نگرانیهای آنان در مورد وابستگی به دیگران مربوط میشود. میزان بالای خودکشی در سالمندان، بهویژه در مردان سالمندی که تنها زندگی میکنند، میتواند تا حدّی با این واقعیت تبیین شود که سالمندان احتمالاً از روشهای مرگآورتر خودکشی بیشتر استفاده میکنند. در بریتانیا مصرف بیش از حدّ دارو از فراوانترین روشهای خودکشی در سالمندان گزارش شده است. بسیاری از سالمندانی که اقدام به خودکشی میکنند، قبل از اقدام به این عمل بهندرت قصدشان را به دیگران اعلام میکنند؛ اگرچه بیشتر سالمندانی که اقدام به خودکشی میکنند، طیّ همان ماه اقدام به این عمل به پزشک خانوادگی خود مراجعه میکنند، متأسّفانه این معاینه همیشه به تشخیص و درمان منجر نمیشود. هر کسی که با سالمندان افسرده کار میکند، باید خطر خودکشی در آنان را طیّ درمان دقیقاً ارزیابی کند.
لازم به توضیح است که دورۀ سالمندی با تواناییهایی نیز همراه است؛ چنانچه برخی از سالمندان حتّی در دورۀ نود تا صد سالگی از توانایی شناختی فوقالعادهای برخوردارند. به نظر اریکسون فقط در سنّ سالمندی، رشد و تکامل واقعی و خردمندی اصیل پدید میآید؛ این خردمندی را کسانی دارند که به کمال یا تمامیت رسیدهاند. تفکّر سالمندان اغلب به سوی روند تکاملی و فیلسوفانه پیش میرود که ناشی از تجربهاندوزی و پختگی یا به اصطلاح گرم و سرد روزگار را چشیدن است. سالمندان در مقایسه با جوانترها کمتر تکانشی و پرخاشگر و بیشتر وظیفهشناس و با وجدان هستند. بدین ترتیب سالمندان میتوانند راهنمای دیگران باشند و شکّی نیست که صبر و حوصله، تحمّل و عواطف ثابت و تحت کنترلشان میتواند بهترین الگوی جوانترها باشد. سالمندان سالم از بهترین مدیران، رهبران و اندیشمندان هستند و شاید بتوان گفت جهان با تفکّر سالمندان و حرکت جوانان اداره میشود.